تاریخ خانه

محلی برای ارائه فیشهای تاریخی من در فضای مجازی

تاریخ خانه

محلی برای ارائه فیشهای تاریخی من در فضای مجازی

پاسخ به شبهات غدیر

شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۴۴ ق.ظ



پاسخ به شبهات غدیر                    http://note-t.blog.ir                 


شبهاتی که از زمان‌های سابق از اولین کتابی که علیه شیعه نوشته شده به


نام العثمانیة برای آقای جاحظ ـ متوفای 255 هجری - و بعد از او هم


 قاضی عبد الجبار ـ متوفای 415 هجری ـ و بعد از او هم شبهه‌ها به


 اوج خود رسید توسط ابن‌تیمیه ـ متوفای 728 هجری ـ ، فقط در رابطه


 غدیر، 53 مورد شبهه دارند. این شبهات احتیاج به جواب دارد.


 


جواب شبهه

شبهه

ردیف

پاسخ اولاً: قبلاً اشاره کردیم که بسیاری از علمای اهل سنت تصریح به صحّت این حدیث نموده اند.

ثانیاً: او کسی است که تمام فقهای عصرش اتفاق بر گمراه بودن او داشته و عوام را از نزدیک شدن به او باز داشته اند.( لسان المیزان، ج 4، ص 229، رقم 5737.)

ثالثاً: او آرایی دارد که از آن ها استفاده می شود شخصی است متعصّب و حتی نسبت به حضرت علی علیه السلام عناد و بغض و کینه دارد.(درمورد اجتهادابن ملجلم برای به شهادت رساندن امام(ع))

رابعا:حدود 110 نفر این حدیث را به صورت مستند بیان کرده اند که دربین آنها می توان بهافرادی اشاده کرد که مورد قبول اهل سنت می باشندمانند خالد بن ولید بن مغیره مخزومی، عائشه دختر ابی بکر.، عثمان بن عفّان. احمد بن شعیب نسائی (303).(198) این حدیث را در «سنن» و «خصائص» نیز به طُرق بسیاری نقل کرده که بیشتر آنها صحیح السند است....)

 

حدیث از طریق ثقات نقل نشده است!!

ابن حزم می گوید: «و اما حدیث (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) هرگز از طریق ثقات نرسیده و صحیح نیست( الفِصَل، ج 4، ص 224.

 

1

پاسخ اولاً: ترمذی این حدیث را در صحیح خود نقل کرده و تصریح به صحّت آن نموده است.

ثانیاً: کسی را نمی شناسیم که در این حدیث نزاع کرده باشند، اگر کسی می بود حتماً ابن تیمیه نام او را می برد.

ثالثاً: کار ابن تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیث دیگری که در مدح اهل بیت و خصوصاً علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شده به جایی رسیده که حتی ناصرالدین البانی که از اتباع او در مسائل اعتقادی است این عمل او را ناخرسند دانسته و تصریح می کند که او در تضعیف احادیث عجله به خرج داده است، بدون آن که طرق آن را مورد بررسی قرار دهد.( سلسله الاحادیث الصحیحه، ح 1750.

اقای ناصر الدین البانی ـ که از او به بخاری دوران یاد می‌کنند که خود بن‌باز، مفتی أعظم عربستان سعودی گفته بود باید به ألبانی بگوییم إمام الحدیث ـ وقتی به این روایت می‌رسد، در ذیل سنن ابن ماجه با تحقیق خودش، ج1، ص43 می‌گوید:

الحدیث صحیح.

روایت صحیح است.

همچنین در مسند بزار، جلد 4، صفحه 41 از سعد بن أبی وقاص نقل می‌کند:

إن رسول الله أخذ بید علی، فقال: ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه.

هر کس که من ولی او بودم، علی هم ولی اوست.

آقای هیثمی ـ از استوانه‌های علمی اهل سنت ـ در مجمع الزوائد، جلد9، صفحه 107 می‌گوید:

رواه البزار و رجاله ثقات.

روایت دیگری را آقای نسائی در خصائص امیرالمؤمنین نقل می‌کند از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود:

إن الله مولای و أنا ولی کل مؤمن، ثم أخذ بید علی فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه.

هر کس که من ولی او بودم، این علی هم ولی اوست.

خصائص امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ص93  ـ أسد الغابة لإبن الأثیر، ج1، ص308 ـ انساب الأشراف للبلاذری، ص111

حاکم نیشابوری این را در مستدرک الصحیحین آورده است و می‌گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.

این حدیث، صحیح است و شرایط صحتِ صحیح مسلم و صحیح بخاری را دارد.

مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص109

 

 

مردم در صحت آن نزاع دارند!!

ابن تیمیه می گوید: «و اما حدیث (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) در صحاح وجود ندارد، ولی علما آن را نقل کرده اند، و مردم در صحت آن نزاع دارند. از بخاری و ابراهیم حربی و طائفه ای از اهل علم به حدیث نقل شده که آنان در این حدیث طعن وارد کرده و آن را تضعیف کرده اند...».( منهاج السنه، ج 7، ص 319.)

 

 

2

الف - کلمات مفسّرین:فخر رازی در تفسیر آیه {هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ}؛( سوره حدید، آیه 15.) از کلبی و زجاج و ابی عبیده و فرّاء نقل می کند که معنای آن «اولی بکم» است.( تفسیر رازی، ج 29، ص 227.)

- بغوی نیز این آیه را چنین تفسیر می کند: «صاحبتکم و اولی بکم»( معالم التنزیل، ج 8، ص 29.) همدم شما و اولی و سزاوار به شما است.

این تفسیر نیز از زمخشری، ابو الفرج ابن جوزی، نیشابوری، قاضی بیضاوی، نسفی، سیوطی، ابوالسعود، در ذیل آیه فوق رسیده است.

ب - کلمات متکلمین:و نیز برخی از متکلمین اهل سنّت همانند سعد تفتازانی، علاء قوشچی و دیگران نیز به این معنا برای کلمه «مولی» تصریح کرده اند. تفتازانی می گوید: «استعمال (مولی) به معنای متولّی و مالک امر و اولی به تصرّف در کلام عرب شایع و از بسیاری از ائمه لغت نقل شده است...».( شرح مقاصد، ج 2، ص 290.)

ج - تصریح لغویّین از بزرگان لغت اشخاصی از قبیل: فرّاء، زجّاج، ابو عبیده، اخفش، علی بن عیسی رمّانی، حسین بن احمد زوزنی، ثعلب و جوهری و دیگران به معنای «اولی» برای کلمه «مولی» اشاره کرده اند.

ریشه واژه «مولی»ریشه واژه «مولی»، ولایت است. اصل این ماده بر قرب و نزدیکی دلالت می کند، یعنی میان دو چیز به گونه ای از نسبت قرب برقرار است که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست.

ابن فارس می گوید: «واو، لام، ی (ولی) بر قرب و نزدیکی دلالت می کند و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است، و کلمه مولی نیز از همین باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حلیف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق می شود. ریشه همه آن ها ولی به معنای قرب است».

راغب اصفهانی گفته است: «ولاء و توالی آن است که دو یا چند چیز به گونه ای باشند که غیر آن ها میان آن ها نباشد. این معنا برای قرب مکانی و قرب به لحاظ نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد استعاره آورده می شود.واژه وِلایت (بر وزن هِدایت) به معنای نصرت، و واژه وَلایت (بر وزن شَهادت) به معنای تولّی امر است. و گفته شده هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولّی امر است».

به لحاظ نسبت، دین، صداقت، نصرت و اعتقاد استعاره آورده می شود.

واژه وِلایت (بر وزن هِدایت) به معنای نصرت، و واژه وَلایت (بر وزن شَهادت) به معنای تولّی امر است. و گفته شده هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولّی امر است».

با توجه به حالات اولیه انسان در کاربرد الفاظ و این که معمولاً کلمات را در آغاز برای بیان معانی مربوط به محسوسات به کار می برد می توان گفت: واژه ولایت در آغاز برای قرب و نزدیکی خاص در محسوسات (قرب حسی) به کار رفته است، آن گاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس هر گاه این واژه در امور معنوی به کار رود بر نوعی از نسبت قرابت دلالت می کند و لازمه آن این است که ولیّ نسبت به آن چه بر آن دلالت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد و می تواند تصرّفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. مثلاً ولیّ میّت می تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشی از حقّ وراثت است. و کسی که بر صغیر ولایت دارد حقّ تصرف در امور وی را دارد. کسی که ولایت نصرت دارد می تواند در امور منصور (آن کسی که نصرتش را عهده دار شده است) تصرف کند. و خداوند ولیّ امر بندگان خویش است، یعنی امور دنیوی و اخروی آن ها را تدبیر می کند و او ولیّ مؤمنان است یعنی بر آنان ولایت خاصی دارد...

بنابر این، معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه ای از قرابت است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است.(ا لمیزان، ج 6، ص 12.)

به عبارت دیگر: ولایت، نوعی اقتراب و

نزدیکی نسبت به چیزی است به گونه ای که موانع و حجاب ها از میان براشته می شود ...( همان، ج 5، ص 368.)

 فخر رازی ددر موردایه :مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ                                                           (سوره حدید/آیه15)

می‌گوید:

قال الکلبی: یعنی أولى بکم و هو قول الزجاج و الفراء و أبی عبیدة.

تفسیر الرازی، ج29، ص227

پس این آقایان که می‌گویند: ادبیات عرب، منکر این قضیه هستند و ادبای عرب و لغویین منکرند که کلمه مولی به معنی أولی آمده باشد، سه تن از بنیان‌گذاران ادبیات عرب می‌گویند که مولاکم یعنی أولی بکم. پس کلمه مولی به معنی أولی آمده است به تصریح بنیان‌گذاران ادبیات عرب.

 

 طبری در تفسیرش می‌گوید:

قوله: هی مولاکم، یقول: النار أولى بکم.

جامع البیان للطبری، ج27، ص296

آقای ابو اللیث سمرقندی ـ از مفسران بنام اهل سنت ـ می‌گوید:

یعنی أولی بکم بما أسلفتم من الذنوب.

این آتش، أولی به شماست به خاطر گناهانی که در گذشته از شما سر زده است.

تفسیر السمرقندی، ج3، ص384 - تفسیر ابن کثیر، ج4، ص332

تفسیر سمعانی می‌گوید:

هی مولاکم أی النار أولى بکم.

تفسیر السمعانی، ج5، ص371

آقای ابن جوزی هم در زاد المسیر، جلد 7، صفحه 304 همین تعبیر را دارد.

آقای ابن کثیر دمشقی سلفی ـ که وهابیت معتقدند حتی یک کلمه و یک حرف از تفسیر او، از روی حساب بیان شده است ـ می‌گوید:

و قوله تعالی هی مولاکم أی هی أولی بکم.

تفسیر ابن کثیر، ج4، ص332

حال اگر کسی با ریاضت های نفسانی و قابلیت هایی که برای خود ایجاد کرده، و از طرفی دیگر مورد عنایات و الطاف الهی قرار گرفته و به مقام قرب تام الهی نائل شده این چنین شخصی بر مردم از جانب خداوند ولایت پیدا می کند، ولایتی که لازمه آن این است که ولیّ نسبت به آن چه بر آن دلالت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد و او می تواند تصرفاتی بنماید که دیگری جز به اذن او نمی تواند. و همه این ها به اذن و اراده و مشیّت خداوند است.

 

«مولی» به معنای اولویّت نیست!!

محمود زعبی در اشکال بر شرف الدین می گوید: «مولی به معنای اولویّت و برتری در تصرّف در لغت عرب به کار نرفته است». البیّنات، محمود زعبی.

 

3

پاسخ اولاً: در قرآن کلمه «مولی» در معنای «متصرف در امر» به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید: {وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ .( سوره حج، آیه 78.) فخر رازی در تفسیرش «مولی» را به معنای آقا و متصرّف معنا کرده است.( تفسیر رازی، ج 23، ص 74.)

نیشابوری نیز در ذیل آیه {ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِ ،( سوره انعام، آیه 62.) کلمه «مولی» را به معنای متصرف گرفته می گوید: «آنان در دنیا تحت تصرفات موالی باطل بوده اند».( تفسیر نیشابوری، ج 7، ص 128. )

ثانیاً: ثابت شد که (مولی) به معنای متولّی امر به کار رفته است و فرقی بین متولّی و متصرّف نیست.

ثالثاً: کلمه «مولی» به معنای «ملیک» آمده، و معنای آن همان متصرف در امور است.

رابعاً: در جای خود به اثبات رساندیم که حدیث غدیر با معنای محبّت سازگاری ندارد، وتنها معنای مناسب با آن «متصرف در امور» و «متولّی» است.

 

 

اولی و سزاوارتر در محبّت!!

زعبی در اعتراضی دیگر می گوید: «شیعه بعد از آن که (مولی) را به معنای اولی گرفته آن را به «تصرّف» نسبت داده و آن کلمه را به معنای اولی به تصرف معنا کرده اند، چرا ارتباط آن را به محبّت نداده اند؟».( البیّنات.)

 

 

4

پاسخ اولاً: هیچ دلیلی بر خلافت خلفای قبل از حضرت علی علیه السلام وجود ندارد تا بخواهید بین ادله جمع کنید.

ثانیاً: با جمع بین این حدیث و حدیث «ولایت» که در آن تصریح به «بعدی» آمده می توان فهمید که حضرت علی علیه السلام خلیفه بلافصل رسول خداصلی الله علیه وآله است. زیرا مطابق احادیث صحیح السند پیامبرصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی»،() مسند احمد، ج 4، ص 438.) و او سرپرست هر مؤمنی بعد از من است. این بعدیّت ظهور در اتصال دارد.

ثالثاً: ظهور خود حدیث غدیر خصوصاً با قرائن حالیه و مقالیه در این است که حضرت علی علیه السلام خلیفه بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.

رابعاً: مفاد حدیث غدیر آن است که حضرت علی علیه السلام سرپرست همه مسلمین حتی این سه خلیفه است و این با خلافت بلافصل سازگاری دارد.

خامساً: اگر مقصود، امامت حضرت علی علیه السلام بعد از عثمان است، چرا عمر بن خطاب در روز غدیر خم به حضرت علی علیه السلام تبریک گفت، و او را مولای خود و هر مؤمنی خطاب کرد؟

 

امامت حضرت امیرعلیه السلام بعد از عثمان!!

برخی می گویند: ما این حدیث را از حیث سند تمام می دانیم و دلالت آن را نیز بر امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام قبول می کنیم، ولی در این حدیث اشاره نشده که حضرت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله بلافاصله امام است، و لذا به جهت جمع با سائر ادله او را خلیفه چهارم می دانیم.

 

5

پاسخ اولاً: این احتمال خلاف ظاهر لفظ (مولی) است، چون قبلاً اشاره شد، که استفاده خلاف ظاهر و مجازی از لفظ احتیاج به قرینه صارفه از معنای حقیقی دارد.

ثانیاً: این احتمال با قرائن موجود در حدیث که مناسب با معنای سرپرستی است، منافات دارد، چون پیامبرصلی الله علیه وآله در آغاز با طرح: «الست اولی بکم من انفسکم» در مفهوم امامت و اولی به تصرّف از آن ها اقرار گرفت بعد فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» که تصریح به امامت شخص علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ثالثاً: برداشت دیگری غیر از مفهوم سرپرستی و امامت از لفظ ظاهری «مولی» چگونه با تبریک گفتن عمر بن خطاب سازگاری دارد؟

رابعاً: بر فرض که مقصود از کلمه (مولی) اولویّت در محبّت و تعظیم باشد، باز هم با آن چه ما می گوییم منافات ندارد، زیرا کسی که سزاوارتر از

دیگری به تعظیم در امور دینی و شرعی است او افضل از همه است، طبیعی است که فرد افضل و برتر سزاوارتر به خلافت و امامت از دیگران باشد.

 

احتمال اولویّت در تعظیم!!

دهلوی می گوید: «احتمال دارد که مراد از کلمه (مولی) اولویّت در تعظیم باشد».

 

6

پاسخ اولاً: در برخی از آیات قرآن کلمه (مولی) به معنای اولی و اولویت به کار رفته است، همانند آیه {مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ .( سوره حدید، آیه 15.)

ثانیاً: حمل کلمه (مولی) در حدیث غدیر بر معنای اولی به تصرف و سرپرستی به جهت قرائنی است که در حدیث وجود دارد.

ثالثاً: در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیه السلام قرینه ای وجود دارد که مانع از حمل آیه بر اولویت در تصرف است، و آن این که هیچ کس بر پیامبر خدا مقدم نیست. به خلاف مورد حدیث غدیر.

 

نقض به آیه 68 سوره آل عمران!!

دهلوی نیز می گوید: «چه ضرورتی دارد که لفظ (مولی) در حدیث را حمل بر اولی به تصرف و سرپرستی نماییم در حالی که در قرآن بر خلاف این معنا به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید: {إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا}، پرواضح است که پیروان حضرت ابراهیم از شخص او اولی و سزاوارتر به تصرف نبوده اند.

 

 

7

پاسخ اولاً: این دعا، به قرینه صدر حدیث «الست اولی بکم من انفسکم» این چنین معنا می شود: «بار خدایا! هر کس که ولایت حضرت علی علیه السلام را پذیرفت او را دوست بدار، و هر کس از ولایت او سرباز زد او را دشمن دار».

ثانیاً: این معنا هرگز با اهتمام شدید پیامبرصلی الله علیه وآله در ذکر آن سازگاری ندارد، زیرا چگونه قابل توجیه است که ما بگوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله آن جماعت عظیم را در آن بیابان گرم به

جهت اعلان یک مطلب جزئی و آن این که حضرت علی علیه السلام دوست آن ها است، جمع کرده باشد.

ثالثاً: در برخی از روایات جمله «وال من والاه» همراه با جمله «احبّ من احبّه» آمده است، و این شاهد بر آن است که جمله اول به معنای محبّت نیست، و در غیر این صورت تکرار لازم می آید.

ابن کثیر از طبرانی قضیّه رحبه را نقل کرده و در ذیل آن آمده است: آن گاه سیزده نفر از صحابه برخاسته و شهادت دادند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه، واحبّ من احبّه وابغض من ابغضه، وانصر من نصره واخذل من خذله».() البدایه والنهایه، ج 7، ص 347.)

متقی هندی نیز این حدیث را نقل کرده و در ذیل آن از هیثمی نقل می کند که گفته: رجال سند این حدیث همگی از افراد ثقه هستند.( ) کنز العمّال، ج 13، ص)

رابعاً: برخی از بزرگان اهل سنت همانند محب الدین طبری شافعی این توجیه و تفسیر را بعید شمرده اند.( الریاض)

خامساً: جمله «اللّهم وال من والاه...» دعایی است که پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از فارغ شدن از خطبه، کرده است، و لذا نمی تواند قرینه بر حمل کلمه «مولی» بر معنای محبّت باشد، بلکه جمله قبل از آن که همان «الست اولی بکم من انفسکم» است بهترین قرینه و زمینه سازی برای حمل کلمه «مولی» بر معنای امامت و اولی به تصرف و سرپرستی است.

سادساً: در برخی روایات کلمه «بعدی» آمده است. ابن کثیر به سند خود از براء بن عازب نقل کرده هنگام اجتماع مردم در غدیر خم پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم؟! قلنا: بلی یا رسول اللَّه!

قال: ألست؟ ألست؟ قلنا: بلی یا رسول اللَّه! قال: من کنت مولاه فانّ علیاً بعدی مولاه، اللّهم وال من والاه وعاده من عاداه...».

اگر پیامبرصلی الله علیه وآله از کلمه «مولی» اراده محبّت کرده بود، وجهی برای ذکر کلمه «بعدی» نداشت، زیرا معنا ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله بگوید: حضرت علی علیه السلام بعد از من دوست شماست نه قبل از من.

 

ذیل حدیث غدیر

دهلوی نیز می گوید: قرینه ای در ذیل حدیث وجود دارد که دلالت بر اراده محبّت از کلمه (مولی) دارد؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اللَّهم وال من والاه وعاد من عاداه».

 

8

پاسخ اوّلاً: کلام حسن مثنّی بر فرض ثبوت، حجیّت واعتباری ندارد، زیرا او معصوم نبوده، و نیز از صحابه به حساب نمی آید تا فهم او نزد اهل سنت دارای اعتبار باشد.

ثانیاً: این حدیث سندی ندارد.

ثالثاً: چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله مسأله خلافت و امامت حضرت را در این حدیث به طور فصیح بیان نکرده است؟ در حالی که مقصود حضرت رسول صلی الله علیه وآله با قرائن حالیه و مقالیه که همان امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام است به طور وضوح از حدیث غدیر استفاده می شود. و علمای بلاغت گفته اند که کنایه ابلغ از تصریح است. و نیز حضرت رسول صلی الله علیه وآله در روایات دیگر مسأله امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام را به طور واضح بیان کرده است.

خود ابن‌تیمیه این روایت حسن مثنی را از آقای ابو نُعیم نقل می‌کند. ما از همین‌جا، مُچ ابن‌تیمیه را می‌گیریم. ما عبارت ابن‌تیمیه را از جای دیگری می‌آوریم و در این مورد، او را تخریب می‌کنیم. ابن‌تیمیه در منهاج السنة لإبن‌تیمیة، جلد7، صفحه52، در جایی که می‌‌خواهد حدیث ابو نُعیم را رد کند، می‌گوید:

فإن أبا نعیم روی کثیرا من الأحادیث التی ضعیفة بل موضوعة بإتفاق علماء الحدیث و اهل السنة و الشیعة.

کتاب ابو نعیم، مملوّ است از أحادیث جعلی و ضعیف، به إجماع علمای حدیث و اهل سنت و شیعه.

خب، آقای ابن‌تیمیه! چطور شد؟ یک بام و دو هوا؟ در جایی که می‌خواهی از ابو نعیم، علیه شیعه استفاده کنی، این حرف‌ها را نمی‌زنی و مسئله را مسلّم و قطعی می‌گیری، ولی در جایی که می‌خواهی رد کنی، اجماع علماء  و اهل سنت و شیعه را می‌آوری؟!!!

همچنین ابن‌تیمیه در همین کتاب، در جلد 5، صفحه 79 می‌گوید:

مجرد روایة صاحب الحلیة و نحوه لا یفید و لا یدل على الصحة، فإن صاحب الحلیة قد روى فی فضائل أبی بکر و عمر و عثمان و علی و الأولیاء و غیرهم أحادیث ضعیفة، بل موضوعة بإتفاق أهل العلم.

اگر یک روایت در حلیة الأولیاء آقای ابو نُعیم آمده باشد، هیچ فائده‌ای ندارد و دلالت بر صحت نمی‌کند. ابو نعیم، روایاتی را در فضائل خلفاء و دیگر اولیاء نقل کرده است که یا ضعیف‌اند و یا جعلی، به اتفاق اهل علم.

جواب دوم:

اشکال سندی

در سند روایت آمده است:

عن یحیی بن ابراهیم بن محمد بن علی.

اگر شما تمام کتاب‌های رجالی اهل سنت را ببینید، مانند تهذیب الکمال مزی و سیر أعلام النبلاء ذهبی و تهذیب التهذیب إبن حجر عسقلانی، یک نفر هم در رابطه با ایشان، سخن نگفته است و مجهول است. آقایان می‌گویند که روایتِ راویِ مجهول، بی‌ارزش است.

در ادامه آمده است:

عن فضیل بن مرزوق.

آقای ذهبی در میزان الإعتدال از قول آقای نَسائی ـ صاحب کتاب سنن و از شخصیت‌های برجسته یکی از صحاح سته ـ می‌گوید:

قال النَسائی: ضعیف.

قال ابن حبان: منکر الحدیث جدا، کان ممن یخطئ على الثقات و یروى عن عطیة الموضوعات.

احادیث او منکر است. نسبت به برخی از ثقات، مطالب ضعیفی نقل می‌کند و از عطیه، احادیث جعلی.

میزان الاعتدال للذهبی، ج3، ص362

همچنین در کتاب المغنی فی الضعفاء آقای ذهبی در جلد 2، صفحه 515 می‌گوید:

ضعّفه النسائی و ابن معین و قال الحاکم عیب علی المسلم إخراجه فی الصحیح.

نسائی و ابن معین گفته‌اند که او ضعیف است. یکی از اشکالاتی که به صحیح مسلم گرفته‌اند، این است که ایشان در صحیحش از این آقا روایت نقل کرده است.

پس این روایتی که آقایان از حسن مثنی به رخ ما می‌کشند، از نظر سندی بی‌ارزش است و روایتی که بی‌ارزش باشد، شایستگی ذکر کردن ندارد. یعنی اینها به روایاتی که بر مبنای خودشان، ضعیف است، استناد می‌کنند. اگر ما به همچنین روایتی استناد کنیم، آقایان، هفت آسمان را بر سر ما خراب می‌کنند که علم رجال بلد نیستید و تحقیق نکرده‌اید و این روایت، جعلی و موضوع است و ... . در همین منهاج السنة، روایاتی را که علامه حلی (ره) به آنها استناد می‌کند و گاهی در روایتش، یک راوی ضعیف پیدا می‌کند، ابن‌تیمیه آسمان و ریسمان را به هم می‌پیوندد.

جواب سوم:

اشکال دِلالی

اولا:

این روایت، در کتب اهل سنت آمده است نه در کتب شیعه. روایتی که در کتب اهل سنت آمده باشد، شما حق ندارید آن را به رخ شیعه بکشید. ابن حزم اندلسی صراحت دارد:

لا معنا لإستدلالنا علی الشیعة بکتبنا و هم لا یصدقونها و لا معنا لاستدلالهم علینا بکتبهم و نحن لا نصدقونها.

معنا ندارد که ما بر کتاب‌های خودمان که شیعیان قبول ندارند، بر آنها استدلال کنیم. همچنین معنا ندارد که آنها از کتاب‌های خودشان که ما قبول نداریم، بر ما استدلال کنند.

ثانیا:

این روایت حسن مثنی در هیچ‌کدام از صحاح سته نیامده است. آقای ابن‌تیمیه، بارها علیه علامه حلی (ره) سخن می‌گوید که فلان روایت در صحیحین نیامده است و بی‌ارزش است. این روایت در مسند احمد ـ که خارج از صحاح سته است، ولی روایاتش اعتبار دارد ـ هم نیامده است. خود احمد بن حنبل می‌گوید:

فإن وجدتموه فیه و إلا فلیس بحجة.

اگر روایتی را در کتاب من پیدا نکردید، بدانید که آن روایت، حجت نیست.

سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج11، ص329

جواب چهارم:

بر فرض که این روایت صحیح است و با سند صحیح آمده است و متواتر است. آیا حسن مثنی معصوم است که سخنش برای ما حجت باشد؟ ایشان از دیدگاه شیعه چه جایگاهی دارد؟ ما به جز 14 معصوم، سخن احدی را حجت نمی‌دانیم. آنچه که ما در مبانی فقهی و اصولی و رجالی به آن پای‌بندیم، قول و فعل و تقریر امام (علیه السلام) است و سنت از دیدگاه ما همین است. آقای حسن مثنی هم جزء معصومین نیست.

جواب پنجم:

این‌که آقای حسن مثنی چنین گفته است، منافات دارد با ده‌ها و صدها روایاتی که از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و دیگر ائمه (علیهم السلام) آمده است که برای امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر حدیث غدیر استدلال کرده‌اند.

جواب ششم:

این سخن حسن مثنی، متضاد است با استدلال خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حدیث غدیر برای اثبات حقانیت خودش. این را به ما جواب بدهید:

احمد حنبل در مسندش نقل می‌کند از ابو طفیل صحابی و می‌گوید:

جمع على رضى الله تعالى عنه الناس فی الرحبة، ثم قال لهم: أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام، فقام ثلاثون من الناس و قال أبو نعیم: فقام ناس کثیر، فشهدوا حین أخذ بیده، فقال للناس أتعلمون انى أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: نعم یا رسول الله، قال: من کنت مولاه فهذا مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

علی مردم را در رُحبه ـ در حیات مسجد کوفه یا منطقه‌ای در نزدیک کوفه ـ جمع کرد و قسم داد آنهایی را که در روز غدیر خم از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چه شنیده‌اند، بلند شوند و شنیده‌هایشان را بگویند. 30 نفر از میان مردم بلند شدند و شهادت دادند که ما در غدیر خم بودیم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مردم را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فهذا مولاه، أللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

مسند احمد، ج4، ص370

آقای هیثمی ـ از بنیان‌گذاران علم رجال اهل سنت ـ در کتاب مجمع الزوائد این روایت را نقل می‌کند و می‌گوید:

رواه احمد و رجاله رجال الصحیح.

احمد این روایت را نقل کرده و راویانش، صحیح هستند.

مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص104

آقای احمد زین ـ از محققین بنام اهل سنت ـ مسند احمد را تحقیق کرده و در ذیل روایت نوشته است:

اسناده صحیح.

مسند احمد با تحقیق احمد زین، ج14، ص436

آقای شعیب ارنؤط ـ از محققین بنام معاصرین اهل سنت ـ بر احادیث احمد بن حنبل تعلیقه و شرح زده است و در تعلیقه همین روایت می‌گوید:

اسناده صحیح، رجاله ثقات، رجال الشیخین.

مسند احمد با تحقیق شعیب ارنؤط، ج4، ص370

آقای البانی وقتی به این روایت می‌رسد، می‌گوید:

اسناده صحیح علی شرط البخاری.

سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4، ص

 

 

استدلال به روایتی از حسن مثنّی

شاه ولی الله دهلوی می گوید: ابو نعیم اصفهانی از حسن مثنّی نقل کرده که از او سؤال شد: آیا حدیث (من کنت مولاه) نصّ بر خلافت حضرت علی علیه السلام است؟ او در جواب گفت: اگر مقصود رسول خداصلی الله علیه وآله به این حدیث خلافت می بود باید آن را به طور فصیح بیان می کرد؛ زیرا او از فصیح ترین مردم بود ...».

قال الحسن بن الحسن بن علی کما یروی البیهقی حین ما قیل له أ لم یقل رسول الله لعلی: من کنت مولاه فعلی مولاه، فقال: أ ما و الله إن رسول الله صلی الله علیه و سلم إن کان یعنی الإمرة و السلطان و القیام علی الناس بعده لأفصح لهم بذلک کما أفصح لهم بالصلاة و الزکاة و الصیام و حج البیت و لقال لهم: إن هذا ولی أمرکم من بعدی فاسمعوا له و أطیعوا.

آیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر نفرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اگر نبی مکرم هدفش إمارت و خلافت و جانشینی بود، باید با یک کلام فصیح و روشنی بیان می‌کرد، مانند نماز و زکات و روزه و حج، و باید می‌فرمود: علی، ولی امر شماست بعد از من سخن او را گوش کنید و از او اطاعت کنید.

أصول مذهب الشیعة للدکتر القفاری، ج2، ص840

 

9

پاسخ اولاً: پیامبرصلی الله علیه وآله در همان مجلس معترضین را از اعتراض بر ضدّ حضرت علی علیه السلام بر حذر داشت، و سه بار فرمود: از جان علی چه می خواهید...

ثانیاً: مطابق بسیاری از روایات واقعه غدیر به امر خداوند بوده است نه به جهت شکایت عده ای از حضرت.

ثالثاً: بر فرض اتحاد دو قضیه دلالت حدیث غدیر بر سرپرستی و امامت تمام است؛ زیرا اعتراض بریده و دیگران به جهت تصرّف در غنائم، قبل از تقسیم آن بوده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله با ذکر ولایت داشتن او در آن حدیث و این حدیث به این نکته اشاره می کند که او حقّ هر نوع تصرفی را دارد زیرا او امام و ولیّ خداست.

رابعاً: واقعه غدیر خم بعد از قضیه بریده بوده و هیچ گونه ارتباطی به آن ندارد. سیّد شرف الدین می گوید: «پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را دوبار به سوی یمن فرستاد: مرتبه اوّل در سال هشتم هجری بود.( سیره نبویه، زینی دحلان در حاشیه سیره حلبیه، ج 2، ص 346.

) در آن مرتبه برخی شکایت حضرت علی علیه السلام را نزد رسول خدا بعد از بازگشتشان از یمن نمودند. در آن هنگام رسول خداصلی الله علیه وآله بر آن ها غضب کرد، و آنان نیز با خود عهد کردند تا دیگر بار بر حضرت اعتراض نکنند. بار دوّم در سال دهم هجرت بود.( سیره ابن هشام، ج 4، ص 212.) در آن سال، پیامبرصلی الله علیه وآله پرچم را به دست حضرت علی علیه السلام داد و به دست مبارکش عمامه ای بر سر او بست. و به او فرمود: حرکت کن و به کسی توجه نکن... در این سفر کسی شکایت حضرت را از

رسول خداصلی الله علیه وآله نکرد و بر او حمله ننمود، حال چگونه ممکن است که حدیث غدیر مسبَّب از اعتراض و شکایت بریده و امثال او باشد . . .».( المراجعات، ص 407.(

خامساً: بر فرض که کسی بر ضدّ حضرت علی علیه السلام مطلبی را گفته است، ولی وجهی ندارد که پیامبرصلی الله علیه وآله این جمعیّت عظیم را در صحرایی سوزان به جهت یک امری جزئی و کوچک جمع کند و این مقدار به آن بها دهد.

سادساً: اگر مقصود رسول خداصلی الله علیه وآله مجرد بیان فضیلت حضرت امیرعلیه السلام و ردّ بر اعتراض کنندگان بر او بود باید به طور صریح این مطلب را بیان می کرد، مثل آن که می فرمود: این شخص پسر عم و داماد و پدر فرزندان من و سیّد اهل بیت من است، او را اذیت نکنید و ...، کلماتی که دلالت جلالت قدر و عظمت حضرت دارد.

سابعاً: از این حدیث شریف غیر از معنای اولی به تصرّف و سرپرستی و امامت معنای دیگری متبادر به ذهن نمی شود، حال سبب ذکر این حدیث هر چه می خواهد باشد، ما الفاظ را حمل بر معنای حقیقی آن می نماییم و به اسباب آن کاری نداریم، خصوصاً آن که قرائن عقلی و نقلی نیز این معنا را تأیید می نماید.

 

قرینه ای بر حمل بر محبّت!

شیخ سلیم البشری می گوید: «در حدیث غدیر قرینه ای وجود دارد که کلمه (مولی) را بر معنای محبّت حمل می کند و آن این که این حدیث بعد از واقعه ای بیان شده که در یمن اتفاق افتاد برخی بر ضدّ او اقدام کردند، لذا رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم در صدد تمجید و مدح حضرت علی علیه السلام برآمد، تا جلالت قدر او را بیان کرده و در مقابل کسانی که بر حضرت حمله کرده بایستد».( المراجعات، رقم 58.)

دهلوی نیز می گوید: «سبب این خطبه - آن طور که مورّخین و سیره نویسان می گویند - این بود که: جماعتی از اصحاب که با حضرت علی علیه السلام در یمن بودند امثال بریده اسلمی و خالد بن ولید و دیگران از مشاهیر، قرار گذاشتند که هنگام بازگشت از جنگ بر ضدّ حضرت علی علیه السلام نزد پیامبرصلی الله علیه وآله شکایت کنند... پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از مشاهده این صحنه

در روز غدیر مردم را به محبّت علی علیه السلام دعوت کرد...

10

پاسخ اولاً: از حدیث غدیر استفاده ولایت و سرپرستی و اولی به تصرّف برای حضرت علی علیه السلام

استفاده می شود، ولی در زمان حیات رسول خداصلی الله علیه وآله تصرفات حضرت علی علیه السلام در طول تصرفات رسول خداصلی الله علیه وآله است، یعنی در غیاب حضرت صلی الله علیه وآله او متصرف در امور است.

ثانیاً: اشکال و محذوری در اجتماع دو ولایت نیست، و اگر محذوری باشد در اجتماع دو تصرف است، و ثبوت ولایت مستلزم فعلیّت تصرّف نیست.

ثالثاً: محذور اجتماع دو تصرّف در صورتی است که هر یک از تصرفات با یکدیگر مخالف باشد در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام هیچ گونه اختلافی در تصرّف نداشتند.

رابعاً: عمده ولایت حضرت علی علیه السلام و فعلیّت آن بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله است.

 

اشکال اجتماع دو متصرّف!!

محمود زعبی می گوید: «اگر دلالت حدیث غدیر بر ولایت و اولی به تصرف و سرپرستی را قبول کنیم لازم می آید که در یک زمان و عصر دو متصرف مطلق و سرپرست بر مسلمانان وجود داشته باشد، و این دارای محذورات بسیاری است».( البینات.)

 

11

پاسخ اولاً: اگر بنا باشد که این گونه کلمات حمل بر خلاف ظاهر شود، باید نبوّت را نیز این گونه بتوان تأویل کرد، در حالی که قطعاً باطل است.

ثانیاً: به چه دلیل خلافت این خلفا ثابت شده تا در صدد جمع بین حقانیّت خلافت آنان و حدیث غدیر برآمده اند.

ثالثاً: این تفسیر، خلاف ظاهر کلمه «مولی» و مفهوم ولایت است، زیرا معنایی که از ظاهر لفظ مولی و ولایت به دست می آید همان سرپرستی است.

رابعاً: ما معتقدیم که «ولایت» در حدیث غدیر و دیگر احادیث، همان ولایت عامّه الهی است که از شؤونات آن حاکمیت سیاسی و مرجعیّت دینی است.

 

امامت باطنی نه ظاهری!!

برخی می گویند: مقصود از «ولایت» در حدیث غدیر ولایت باطنی است نه ظاهری که مرادف با حکومت داری و خلافت و سرپرستی عموم مسلمین باشد، اهل سنت با این توجیه در صدد جمع بین

ولایت حضرت امیرعلیه السلام و خلافت سه خلیفه قبل می باشند.

 

12

پاسخ اولاً: این ادعایی بدون دلیل است؛ زیرا با مراجعه به کتب لغت به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از لغویین این معنا را برای کلمه (مولی) ذکر نکرده اند.

ثانیاً: این معنا با معنای متبادر از حدیث بدون قرینه سازگاری ندارد.

ثالثاً: این معنا با قرائن موجود در روایت خصوصاً قرینه صدر حدیث «الست اولی بکم من انفسکم» سازگاری ندارد.

رابعاً: اگر مقصود پیامبر از این حدیث این احتمال است، پس چرا افرادی همچون معاویه و عائشه و طلحه و زبیر و عمرو بن عاص و امثال آن ها با حضرت علی علیه السلام به جنگ برخواسته و با او مخالفت کردند؟ آیا معاویه نبود که لعن حضرت را در مأذنه ها علنی کرد؟ و ...

خامساً: این معنا خلاف آن چیزی است که صحابه از حدیث غدیر فهمیده اند، و لذا حسّان بن ثابت در شعر خود از قول پیامبرصلی الله علیه وآله می گوید: «و رضیت من بعدی اماماً و هادیاً»، و راضی شدم از بعد خود که علی علیه السلام امام و هادی باشد.

 

مولی به معنای محبوب!!

برخی مثل ابن حجر مکی و شاه ولی اللَّه دهلوی می گویند: مراد به (مولی) در حدیث غدیر «محبوب» است. یعنی هر کس که من محبوب اویم این علی نیز محبوب اوست.

 

13



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی