چگونگی فتح سرزمین مغرب توسط مسلمان
چگونگی فتح سرزمین مغرب توسط مسلمان
فهرست مطالب
اوضاع اجتماعی شمال آفریقا قبل ورود اسلام به آنجا
شروع فتوحات مسلمان در شمال آفریقا
موقعیت جغرافیایی مغرب اسلامی
مغرب اسلامی یا مغرب عربی سرزمین وسیعی است از غرب مصر تا اقیانوس اطلس که کشور های کنونی لیبی، تونس، الجزایر مغرب عربی،وموریتانی را در بر می گیرد فینیقی ها ساکنان حوزه کارتا/را افری نامیدند وبعد یونانیان این اصطلاح را بر سرزمین های غرب مصر می گفتند.وافریقیه از این واژه گرفته شد.در ادامه فتوحات اسلامی در این مناطق نام افریقیه برای مناطق وسیع فتح شده کوچک بود واز آن زمان نام مغرب به جغرافیای اسلامی وارد شد.(تاریخ مغرب اسلامی ،عبدالله ناصری طاهری)
مغربی که از نظر اکثر مورخان و جغرافی دانان اسلامی به سه منطقه تقسیم می شود، عبارتست از: سه منطقۀ اصلی به نام مغرب ادنی – مغرب اوسط و مغرب اقصی (یا مغرب دور(
اوضاع اجتماعی شمال آفریقا قبل ورود اسلام به آنجا
لازم است پیش از آنکه از فتح افریقیه سخن گوییم، شمهاى از اوضاع و احوال آن دیار در آن اوان بیان کنیم:
افریقیه پس از زوال قرطاجنه قدیم، در اوایل قرن دوم قبل از میلاد تا اوایل قرن پنجم میلادى در تصرف روم بود. چون دولت روم از آن سرزمینها برافتاد، افریقیه جزو قلمرو امپراتورى قسطنطینیه یا دولت روم شرقى قرار گرفت.
بدان هنگام که قبایل ژرمن به جهانگشایى پرداختند و بر بیشتر سرزمینهاى روم غربى غلبه یافتند، واندالها نیز بر گالیا یا گالیس (جنوب فرانسه) تسلط یافتند، سپس به اسپانیا رسیدند. واندالها چندى در جنوب اسپانیا که بعدها به نام آنها اندلس نامیده شد سکونت گزیدند. بنابراین واژه اندلس از نام واندالها گرفته شده است وواندالیتاatiladnaV یا واندالوسیاaisuladnaV به معنى شهر واندالهاست. بربرها[1] یا ساکنان افریقیه، پیش از غلبه رومیان کیش بتپرستى داشتند، ولى رومیان از اوایل قرن چهارم میلادى مسیحیت را میان اکثر قبایل نفوذ دادند. ابن خلدون سخن دیگر مىگوید که قبایل بربر در آغاز فتح اسلامى مذهب یهود داشتهاند و آنان آن مذهب را در اعصار گذشته از بنى اسرائیل، به هنگامى که در شام دولت نیرومندى تشکیل داده بودند گرفتند. از جمله قبایل جبل اوراس به این آیین بودند و ملکه آنها کاهنه نام داشته است[2].
فشار رومیان بر قبایل مغلوب بسیار بود. سیستم ادارى و مالى که بر قبایل مغلوب تحمیل کرده بودند بس ظالمانه بود و مالیاتها کمرشکن. بربرها همواره مىکوشیدند که خود را از زیر یوغ رومیان بیرون کشند. چنانکه در عهد امپراتور تیودوسیوس در اواخر قرن چهارم میلادى یک بار دست به شورش زدند و یکى از پیشوایان خود را به پادشاهى برداشتند، ولى این قیام بزودى سرکوب و خاموش شد.
هنگامى که افریقیه پس از سقوط روم به دست امپراتوران قسطنطینیه افتاد، دیگر ثروتش بر باد رفته و اوضاعش پریشان شده بود و بر اثر اختلاف دینى وحدتش از هم گسیخته بود، و از هر سو یکى از پیشوایان و بزرگان محلى دم از استقلال مىزد.
در اوایل قرن پنجم واندالها از اسپانیا، به سردارى پادشاهشان چنسریک، قدم به افریقیه نهادند و به سال 429 م آنجا را فتح کردند. بربرها که مىخواستند از زیر بار رومیان شانه خالى کنند به یارى ایشان برخاستند، ولى واندالها در افریقیه دست به کشتار و تاراجى سخت زدند. شهرها و هرچه رومیان ساخته بودند ویران کردند و بر آن بلاد نزدیک به صد سال در عین ستمگرى فرمان راندند. در سال 534 م یوستینیان امپراتور روم شرقى سردار مشهور خود بلیزاریوس را با سپاهىگران به افریقیه فرستاد. سردار رومى افریقیه را بگشود و به فرمانروایى واندالها پایان داد و آنان را از آن سرزمین براند. از این تاریخ افریقیه در قلمرو دولت روم شرقى درآمد و تا هنگام فتح اسلامى بر این حال ببود.
افریقیه به هنگام فتح اسلامى وضعى نکبتبار داشت و دستخوش انحلال وپراکندگى شده بود. همهجا آشوب و بىنظمى سایه افگنده بود. پیکرى بود پارهپاره اهواء و مطامع و فتن. با آنکه همواره مردمش را سرکشى و ستم و مالاندوزى حکام درهم فروکوفته بود ولى در برخى ثغور و شهرها باز هم کسانى بودند که اموالى در گنجینههاى خویش اندوخته داشتند. امپراتوران روم شرقى به آبادى آن اقطار توجهى نداشتند و در برابر دشمن از آن دفاع نمىکردند، بلکه همه همشان قبل از هر چیز پر کردن کیسههاى خود بود. بربرها در پى راه نجاتى بودند و در این حال فاتحان جدید قدم به سرزمینشان نهادند.
(تاریخ دولت اسلامى در اندلس (ترجمه عبد المحمد آیتى)، ج1، ص: 17)
شروع فتوحات مسلمان در شمال آفریقا
فتح مغرب ادامه پیشروی مسلمانان در قاره افریقا و فتح اندلس دروازه ورود آنها به خاک اروپا بود. فتح مغرب زمینه نشر هر چه بیشتر اسلام را فراهم نمود و نیز زمینهساز فتح اندلس گردید. از آنجا که دو منطقه مغرب و اندلس مناسبات و ارتباطات مستحکم و قوی داشتند، حوادث آن دو به هم مربوط بوده و معمولاً در تاریخ با هم بررسی می گردد.
لفظی در کتب تاریخی وجود دارد به نام افریقیه که برخی حدود آن را تونس امروزی دانسته اند امّا در اصل این منطقه که اهمیت بالای کشاورزی و دامداری دارد، شامل سه منطقه یعنی تونس بعلاوۀ طرابلس در شرق آن بعلاوۀ زاب می باشد.
فتح مغرب از همان دورۀ خلیفۀ دوّم؛ عمر شروع شد. عمروعاص پس از فتح مصر در سال 21 عازم فتح بُرقه شد و پس از فتح آنجا نامهای به خلیفه دوم نوشت و از او برای ادامه فتوحات در سرزمین افریقیه اجازه خواست. اما عمر به این کار راضی نشد و در پاسخ نوشت: «بین من و خود آب را فاصله قرار مده و در جایی فرود آیید که هرگاه خواستم بتوانم مرکبم را سوار شوم و به سوی شما آیم».(تاریخ یعقوبی ج2ص45) اعثم کوفی در کتاب الفتوح خود در این باره می نویسد: «امیر المؤمنین عمر آن روز که معاویة بن أبى سفیان را بر امارت شام مأمور مىساخت، نامهاى هم به عمرو عاص نوشت و او را امارت مصر داد و فرمود که برود و مواضعى که به دست مسلمانان نیامده است از آن ولایت مسلّم گرداند. عمرو بر حکم اشارت امیر المؤمنین برفت و یک یک شهر ها را فتح مىکرد. بعضى به جنگ و بعضى به صلح تا به اسکندریّه رسید و اسکندریّه را فتح کرده، آن جا لشکرگاه ساخت. پس، امیر المؤمنین عمر بدو چیزى نوشت و او را فرمود که به ولایت نوبه رود و آن ولایت و ناحیت بربر، برقه ، طرابلس مغرب و مضافات آن چون طنجه، و أفراهنجه تا سوس أقصى را فتح کند.»
عمرو بن عاص نیز پس از دریافت این نامه، در سال 22 هجری بی درنگ نیرویی
سواره فراهم ساخت و رهسپار فتوحات در سرزمین مغرب گردید. «عمرو عاص خراج اسکندریّه
ده هزار دینار که قرار نهاده بود در آن وقت گرفته بر لشکر خود تفرقه کرد و هر یک
را چیزى داده، به جانب نوبه روان شد. آن روز بیست هزار مرد همراه داشت. چون به
زمین نوبه رسید، لشکر را به تاخت و تاراج آن نواحى فرستاد. چون لشکر دست به یغما
برآوردند و مردم نوبه حال بر این منوال دیدند از اطراف و جوانب لشکرها در هم
آورده، زیاده از صد هزار مرد جمع شدند و روى به جنگ مسلمانان آوردند و جنگ ها
کردند که مسلمانان هرگز مثل آن ندیده بودند. در میدان حرب چندان سرها افگنده و دست
ها بریده و چشم ها به زخم تیر برکشیده و چشم ها انداخته که در تحت هیچ حسابى
نمىآمد... در آن روز از ایشان زیادت از هفتصد مرد بکشتند. بربریان چون حال بر آن
جمله بدیدند بترسیدند و امان خواسته، طلب صلح نمودند. عمرو عاص اجابت کرده سیصد
نفر غلام و کنیز، سیصد سر اسب، سیصد سر اشتر، سیصد سر درازگوش، و هم چندین گاو و
گوسفند قرار افتاد و صلح مقرّر گشت. عمرو عاص این جمله بستد و از آن جا به جانب
مراقبه، لیده، شتره ، و زویله روان شد. به هر شهرى که مىرسیدى با او صلح کردندى و
مال مصالحه هم بر آن منوال که در دیگر شهرها داده بودند بگزاردندى. بعد از آن عمرو
عاص به جانب برقه رفت. چون آن جا رسید هنوز فرود نیامده بود که اهل برقه بیرون
آمدند و شروع به حرب نمودند. چون خلق بسیار از ایشان کشته شد، به هزیمت شدند و
پناه به حصار برده، صلح التماس کردند. صلح بر پانصد برده، سیصد از آن غلام و دو صد
کنیزک و چهار پاى قرار افتاد. عمرو عاص این جمله بستد و به امیر المؤمنین عمر
نامهاى نوشت و او را از چگونگى احوال این ولایت و فتح هایى که در این ولایت او را
میسّر شده بود و کیفیّت مال مصالحه که او را به دست آمده خبر داد و در نوشته یاد
کرد که در این ولایت مقام خواهم کرد تا امیر المؤمنین در این باب چه فرمان دهد.»
(ابن اعثم کوفی: 1372: 208- 209)
امّا این فتح بدان معنی نیست که مسلمانان در آنجا مستقر شدند. گویی هدف عمروعاص بیشتر بدست آوردن غنیمت و وضع جزیه بر مغلوبیت بود. از عصر عمروعاص تا پایان حکومت موسی بن نصیر را عصر فتوحات در مغرب می نامند.
عصر فتوحات:
بعد از فتوحاتی که عمروعاص انجام داد، در زمان عثمان بار دیگر مغرب مورد توجّه قرار گرفت؛ لذا عبدالله بن سعد [بن ابی سرح برادر رضاعی عثمان بن عفان؛ مادر عثمان او را شیر داده است./ عبدالله بن سعد بن ابی سرح پس از اسلام آوردن، بعد از واقعۀ صلح حدیبیه، مرتد شد و به مشرکان پیوست. بعد از فتح مکه با وساطت عثمان امان گرفت و دوباره اسلام آورد.] در این دوره موفق شد در «نبرد سبیطله» تنها حاکمی که از رومیان در افریقیه باقی مانده بود، به نام گریگوریوس (جرجیر) را شکست دهد. این پیروزی او به فرماندهانی که پس از عصر عثمان و امام علی علیه السلام یعنی دورۀ معاویه به سمت مغرب رفتند، انگیزه داد تا در نبرد با نیروهای رومی به فکر تصرّف سراسر مغرب بیفتند. چنانچه در دورۀ معاویه بعد از مدّتی فرمانروایی معاویة بن حدیج ،چهرۀ معروف فتوحات مغرب یعنی عقبة بن نافع سمت فرماندهی گرفت. بسیاری از منابع اعتقاد دارند او توانست تا ساحل اقیانوس اطلس را تحت سلطۀ مسلمانان درآورد. البته به خاطر وسعت این منطقه او ناچار گردید به سمت مغرب أدنی بازگردد و شهر معروف قیروان را تأسیس نماید. البته او مدتی به علت حسادت نزدیکان از فرماندهی برکنار شد. باز در عصر یزید مجدداً به سمت فرماندهی نیروها در افریقیه رسید و نهایتاً منابع اسلامی مرگ او را با عنوان شهادت توصیف می کنند و اینکه در اواخر سال 64 یا 65 در نبرد با یکی از چهره های معروف بربران؛ کسیلة بن لمزم کشته شد.
خلاصه، بعد از عقبة، دو نفر دیگر یعنی «زهیر بن قیس » و حسان بن نعمان » روی کار آمدند تا نوبت به موسی بن نصیر رسید.
عصر والیان:
از زمان جانشینی پسر موسی بن نصیر یعنی عبدالله در افریقیه (یعنی سال 95 هـ . ق) یا برخی گویند از زمان حکومت محمّد قریشی در سال 97 هـ . ق را شروع عصر والیان می دانند که تا زمان روی کارآمدن ابراهیم بن اغلب در سال 184 هـ . ق پایان می پذیرد
در دورۀ امویان دوازده (12) والی برای منطقۀ مغرب انتخاب شد که البته اگر عبدالله پسر موسی بن نصیر را که قبل از رفتن او به طرف دمشق حکومت مغرب را داشت، به حساب آوریم، سیزده (13) نفر می شوند.
با روی کار آمدن دولت امویان بار دیگر مغرب مورد توجه قرار گرفت و معاویه بن ابیسفیان، در سال 50 عقبه بن نافع را پرچمدار فتوحات در شمال افریقا کرد. او با بررسی اوضاع چون ادامه فتوحات را در این مناطق سخت میدید، شهر قیروان را بنا نهاد تا پایگاهی برای مسلمانان باشد.
اما معاویه وی را در سال 55 برکنار کرد و مسلمه بن مخلد انصاری را به ولایت مصر و افریقیه گماشت. او نیز ابومهاجر دینار را حکمران افریقیه کرد.ابومهاجر در برخورد با بومیان محلی از در صلح و آشتی درآمد و از آنان برای بیرون راندن رومیان استفاده کرد. او در جنگ با قبیلهای از بربرها در مناطق مغرب میانه به رهبری کسیله بن لمزم پیروز شد و او را اسیر نمود. با مسلمان شدن کسیله قومش نیز به دین اسلام درآمد و در خدمت مسلمانان قرار گرفت
با مرگ معاویه در سال 60 فرزندش یزید بار دیگر عقبه بن نافع را فرمانروای افریقیه کرد. او از سیاست جنگاوری و خشونت در فتوحات استفاده میکرد به همین دلیل افراد زیادی از همراهانش را با خود دشمن کرد که از جمله آنها کسیله بود. وی که کینه عقبه را در دل داشت از سپاه او جدا شد و به رومیان پیوست و در منطقه تهوده، عقبه و سپاه پنج هزار نفریش را محاصره و آنها را از بین برد. این واقعه که به نبرد تهوده معروف شد، در سال 62 اتفاق افتاد.
از این تاریخ تا روی کار آمدن عبدالملک بن مروان از سوی مسلمانان تحرکی صورت نگرفت. او برای باز پس گیری قیروان، شخصی به نام زهیر بن قیس را مأمور کرد. زهیر در جنگ با کسیله پیروز شد و با بسیاری از اتباع خود به سمت مصر حرکت کرد. وقتی رومیان آگاه شدند که وی برقه را ترک کرده و در تعقیب کسیله است، به آنجا حمله کردند. زمانی که عقبه از این جریان باخبر شد به برقه بازگشت و با رومیان روبرو گشت و در جنگ سختی که با آنها داشت کشته شد و هیچ یک از یارانش نیز زنده نماندند. چون این واقعه مصادف با درگیری عبدالملک با زبیریان بود جنگ در جبهه افریقا راکد ماند.
با غلبه عبدالملک بن مروان بر زبیریان و پایان جنگهای داخلی، بار دیگر فتح مغرب برای نابودی رومیان و تصاحب سرزمینهای آن با فرماندهی حسان بن نعمان غسانی آغاز شد. وی با روابط آشتی جویانه با بربرها توانست آنها را از رومیان جدا کرده، برای مقابله با رومیان از آنها یاری بگیرد. وی در برخوردی که با رومیان داشت پیروزیهایی کسب کرد که به موجب این پیروزیها مواضع نظامی مسلمانان در مغرب تقویت شد.
در این زمان بربرهای بتر به رهبری زنی به نام کاهنه دست به شورش زدند. حسان در برخورد با نیروهای کاهنه شکست سختی خورد و به برقه عقبنشینی کرد. بربرها به مدت 5 سال به ویران کردن شهرها و قلاع و غارت اموال پرداختند تا مسلمانان را از باز پسگیری این مناطق منصرف کنند؛ اما این سیاست کاهنه به علاوه ظلم و ستمهای او باعث نارضایتی بربرها و رومیان از وی شد. حسان که به دنبال فرصت مناسبی برای جبران شکست خود بود با استفاده از سست شدن جایگاه کاهنه در میان یارانش، به جنگ با وی رفت و او را شکست داد. پس از این پیروزی، حسان به قیروان بازگشت و تا مرگ عبدالملک با قدرت در آن منطقه حکمرانی نمود. ولید بن عبدالملک پس از مرگ پدر، عبدالله بن مروان را والی افریقا کرد و به جای حسان، موسی بن نصیر را در سال 89 حاکم کرد.
در دورۀ عباسی بیست (20) والی در این منطقه حکومت می کنند تا آنکه در زمان هارون الرشید از آنجایی که سیاست او به مانند عباسیان؛ فتوحات نبود و بیشتر تلاش می کرد مناطق متصرفه را حفظ نماید و از آنجایی که مرکز خلافت یعنی بغداد با منطقۀ مغرب بسیار فاصله داشت و همزمان شیعیان نیز در مغرب اقصی بواسطۀ حکومت ادریسیان قدرت گرفته بودند، هارون الرشید با پیشنهاد ابراهیم بن اغلب که پدرش (یعنی پدر ابراهیم) برای مدتی حکومت افریقیه نیز داشت، موافقت کرد. مضمون این پیشنهاد آن بود که در قبال پرداخت پولی سالیانه و آنکه نام خلیفه در خطبه و سکه باشد، ابراهیم بن اغلب تمام امور افریقیه را تحت سیطرۀ خود داشته باشد. به عبارت دیگر بصورت نیمه مستقل در آنجا حکومت کند. حکومت اغلبیان از سال 184 هـ . ق پایان عصر والیان در افریقیه است. البته عصر والیان در مغرب میـــانه با حکومت بنورستم در سال 164 هـ . ق و در مغرب اقصی با حکومت ادریسیان در سال 172 هـ . ق پایان یافته بود.
حکومت بنواغلب:
این حکومت اگرچه نیمه مستقل است، امّا بر خلاف حکومتهای خارجی و شیعی همزمان با خود، همچنان وابسته به خلافت عباسی است و به عبارت دیگر همچنان جزء مذهب اهل سنّت محسوب میشود. در دورۀ اغالبه چند چهره شاخص تر هستند:بدون شک در هر حکومتی نفر اوّل یا بانی حکومت اهمیت بسیاری دارد و لذا در منابع نیز به «ابراهیم بن اغلب» بیش از دیگران پرداخته شده است.
بسیاری بر این نظر هستند که اگر تشکیل حکومتهای خارجی و علی الخصوص شیعیان ادریسی نبود، هرگز عباسیان با پیشنهاد ابراهیم بن اغلب موافقت نمی کردند. ابراهیم از همان ابتدا اساس حکومت اغلبیان را بر سه نیرو گذاشت:
1- عرب: و از میان قبایل عرب؛ بنی تمیم.
2 – بربر: البته بربرانی که اصطلاحاً به آنان مستعرب می گفتند و تمایل به عرب و کیش اسلام داشتند. بسیاری از ایشان هم مسلمان بودند.
3 – نیرویی که به نام خراسانی در منابع آمده است که البته مورخان می گویند بخشی از این خراسانیها نژاد ایرانی داشتند و بواسطۀ حکومت عباسی وارد سیستم نظامی شده بودند و برخی عربهایی بودند که از همان زمان اوّلین خلیفۀ اموی یعنی معاویه، و به دستور زیاد [بن ابیه] به خراسان کوچانده شده بودند و بخشی از خراسانیهایی که به ابومسلم کمک کردند و سبب رویکارآمدن عباسیان شدند، از نسل همان عربها بودند.
بعد از ابراهیم ده امیر اغلبی روی کار آمدند.
پایان کار اغلبیان با زیادة الله سوّم می باشد. در دورۀ او فاطمیان در فکر تشکیل خلافتی بزرگ بودند و نهایتاً در سال 296 هـ . ق دولت اغالبه را از میان بردند.
بدون شک بی کفایتی امرای پایانی بنواغلب از جمله ابراهیم بن احمد امیر نهم که حتی در دوره ای کاملاً حالت جنون به او دست داده بود، در سقوط این حکومت نقش داشت. البته این نکته را نیز باید اضافه کرد که آنان در برابر قدرت نوظهور مغرب یعنی فاطمیان که یک انگیزۀ حکومت جهانی نیز داشتند، چاره ای جز آن نداشتند که سر تسلیم فرود آورند؛ چنانچه فاطمیان با دیگر حکومتهای همزمان با آنان یعنی ادریسیان، رستمیان و حکومت بنومدرار نیز چنین کردند.
منابع
1. تاریخ مغرب اسلامی/عبدالله ناصری طاهری
2. تاریخ دولت اسلامى در اندلس/ترجمه عبد المحمد آیتى
3. تاریخ یعقوبی /یعقوبی
4. الفتوح/ابن اعثم کوفی
5. تاریخ ابن خلدون/ ترجمه متن/ مترجم. عبد المحمد آیتى
6. مشخصات نشر/ فتوح البلدان، أحمد بن یحیى بلاذرى (م 279)/ ترجمه محمد توکل، تهران/ نشر نقره / چ اول/
1337ش.