بررسی اوضاع سه منطقه ایران ،روم وحجاز در آستانه بعثت
بررسی اوضاع سه منطقه ایران ،روم وحجاز در آستانه بعثت http://note-t.blog.ir
اوضاع ایران
در آستانه بعثت پیامبر اکرم(صلوات الله علیه)خسرو پرویز که فرد مستبدیوقدرت طلبی بود در ایران حکومت می کرد(590-628.م)فتوحات اودر روم شرقی اورا بسیار مغرور کرده بود.وطی 38 سال حکومت او گنج های بسیار فراهم کرده بوددر این دوران قلمرو ایران گسترش فراوانی یافت وات مصر کشیده شد.
به طور کلی جامعه ایران دراین زمان اوضاع نابسامانی داشت.در زیر به بررسی برخی از علل این نابسامانی که در منابع مختلف به صورت مشترک به آن اشاره شده می پردازیم.
1-جامعه ایران در دوره ساسانی یک جامعه طبقاتی بود. ونظام طبقاتی خشکی بر مملکت حاکم بودومردم بر اساس خون ،فامیل ومنصب اجتماعی طبقه بندی می شدند .عبور از طبقهای به طبقات بالاتر تقریبا امری محال بود.وبخش بزرگی از جامعه که در طبقه پایین جامعه قرار داشتند از برخی از امکانات برخوردار نبودندازجمله تحصیل علوم وفنون آن دوران.
شهید مطهری در این رابطه مینویسد: «اوضاع اجتماعی آن روز ایران یک اجتماع طبقاتی عجیب بود. با همه عوارض و آثاری که در این گونه اجتماعات هست. تا آنجا که حتی آتشکدههای طبقات مختلف با هم فرق داشت. طبقات بسته بود. هیچ کس حق نداشت از طبقهای وارد طبقه دیگر شود. کیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمیداد که یک بچه کفش دوز یا کارگر بتواند با سواد شود. تعلیم و تربیت تنها در انحصار اعیان زادگان و موبدزادگان بود.»
عبدالحسین زرین کوب نیز مینویسد: «در جامعه ساسانی هر فرد و خانواده دارای جایگاه و مقامی خاص بود و هیچ کس نمیتوانست خواهان درجهای برتر از آن که بنا به مقتضات به او تعلق داشت، باشد. پیشهوران در شهرها و کشاورزان در روستاها، پستترین طبقات به شمار میآمدند، دبیران و ارتشیان در طبقات بعدی بودند و طبقه آذربانان و روحانیون زرتشتی بعد از آنها بودند. خاندان ساسانی برترین طبقات بودند...».
2-دین رسمی در دوره ساسانیان دین «زرتشتی» بود این دین به شدت دچار تباهی و فساد شده بود و خرافات زیادی در آن وارد شده بود. شهید مطهری مینویسد: «دین زرتشت به قدری در دست موبدها (روحانیون زرتشتی) فاسد شده بود که ملت با هوش ایران هیچ گاه نمیتوانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی اگر اسلام در آن زمان به ایران نیامده بود، مسیحیت به تدریج ایران را مسخر میکرد و زرتشتیگری را از میان میبرد. «در این عصر روحانیت زرتشتی هیچ پیام امید بخشی نداشت و مراسمات مذهبی چیزی جز تشریفات نبود. از آغاز تشکیل دولت ساسانی هر روز آتشکدهها و موبدان (روحانیون زرتشتی) حریصتر میشدند. اینان که خود از خاندانهای توانگر بودند. قدرت و ثروت، آنان را به فساد میکشانید. از این رو بود که آئین مسیحیت رفته رفته در ایران در حال نفوذ بود.»
3-جنگهای ایران و روم نیز بر موجبات ضعف ساسانیان در این دوره افزوده بود. آرتور کریستن سن مینویسد: «تعدیات و جنگهای خسرو پرویز ایران را فقیر کرد و شکستهای سنوات اخیر جنگ ایران و روم ضربتی هولناک بر این کشور وارد آورد. جنگهای بیهوده خسرو پرویز جز آن که خزانه مملکت را تهی کند نتیجهای نداد.»
تقریبا تمامی پژوهشگران بر این عقیدهاند که جنگهای ایران و روم از علل عمده ضعف هر دو دولت در این زمان بوده است. احسان یار شاطر مینویسد: «فرسایش و تحلیل امپراتوری ایران و بیزانس، پس از سالها جنگهای متعدد، دلیل عمده پیروزی اعراب ذکر شده است. بررسی کلی مناسبات دیر پای میان دو امپراتوری بزرگ این نظر را تقویت میکند.» «ایران به مدت 24 سال ( 604 تا 628م) در جنگ با امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود این جنگ هر دو طرف را به شدت بیبنیه کرد و شرایط مساعدتری را برای قوای اعراب فراهم آورد که بر هر دو نیرو غلبه کند.»
زن در ایران:
در درخشان ترین دوره ی حیات اجتماعی زن در ایران پیش از اسلام یعنی عصر ساسانیان، زن شخصیت حقوقی نداشت دکتر " کریستین سن" در کتاب " ایران در زمان ساسانیان" می نویسد " در ایران عصر زرتشتی، ازدواج با محارم و نزدیکان نه تنها مقدس بوده حتی گناهان کبیره را محو می کرده است در ایران باستان ازدواج نوعی خرید و فروش به شمار می رفت و زن جزء الوالی بود که در معرض خرید و فروش واقع می شد .
شوهر هیچ تعهدی در زمینه ی نفقه همسران متعدد خود نداشت و تنها وظیفه داشت به زن ممتاز" سوگولی" خود عذا دهد .در ایران باستان چنانچه شوهر از تأمین معاش و مایحتاج همسر و فرزندان ناتوان بود حق داشت آنها را بفروشد و با فروش یکی از آنها هزینه زندگی را فراهم سازد .
اوضاع روم
وضعیت دولت روم هم بهتر از ایران نبود مهمترین مشکلات این کشور عبارت بودند از:
1-جنگهاى داخلى
2-جنگهاى دائمى خارجى که بر سر اراضى «ارمنستان» با ایران به وقوع مىپیوست؛ مردم را خسته کرده بود.
3-صاحبان منصبان کلیسا در آن زمان، زمامامور روم را به دست گرفته بودند و فشارهاى شدیدى علیه وثنیین (بتپرستان) اعمال مىکردند و هیچگاه اختلاف بین وثنیین و مسیحیان فروکش نمىکرد و اختلافات دینى بیشتر از هر چیزى دیگرى در دولت روم مشهور بود. فشار کلیسا بسیارى از مردم را به فقر و ندارى مبتلا کرده بود و این اختلافات قدرت امپراتورى روم را کاهش مىداد.
قانون های خشن ،مالیات های سنگین عفو ومجازات عای نا بجا وفساد اداری امپراتوری روم شرقی را دچار هرج ومرج کرده بود.
امپراتوران روم و رجال سیاسى، بر اثر پیروى از برخى دستگاههاى مذهبى معتقد بودند که مسیح، دو طبیعت و دو مشیّت دارد، ولى برخى از مسیحیان «یعقوبى» قایل بودند که وى فقط یک طبیعت و یک مشیّت دارد. همین مسئله بىاساس، لطمه شدیدى بر استقلال و هم آهنگى روم زد و شکاف عمیقى در میان آنان ایجاد کرد به طورى که دستگاه حاکمه مجبور بود از عقاید خود دفاع کند و براى همین جهت مخالفان را سخت تحت تعقیب قرار داد و همین فشار و انزجار روحى، سبب شد کهبرخى به دولت ایران پناه برند و هم اینها بودند که در برخورد با سپاه اسلام سنگرها را خالى نمودند و با آغوش باز سپاه اسلام را استقبال کردند.وسعادتمند شدند.
زن در روم:
بر خلاف آنچه تصور می شد در امپراطوری متمدن روم نیز زن از شخصیت و حقوق انسانی محروم بوده است . قانون روم زنان را به بندگی می گرفت . علمای روم زن را نا پاک و فاقد روح مجردی می دانستند و ارزش او را بیشتر از اسب خویش نمی دانستند و به این دلیل رومی ها عقیده داشتند که زن را نمی توان انسان نامید .
دختران رومی به طور کلی از ارث محروم بودند و ارث تنها به فرزندان مذکر اختصاص داشت البته محرومیت زن تنها در ارث نبود تقریباً از بیستر حقوق انسانی و اجتماعی محروم بوده و در شمار محجورین قرار داشت .
اوضاع اجتماعی اعراب جاهلی
اساس اجتماعی عرب بر نظام قبیلگی بود. عاملی که پیوند مردم قبیله را موجب میگردید، تعصبی بود که از راه پیوند نسبی و وابستگی خاندانها به یکدیگر بدست می امد و این تعصب به ویژه در نبردها و زد و خوردها بیشتر نمود پیدا می کرد .
قانونگریزی و آزادی از خصائص موروثیشان بر شمرده میشد؛ لذا با هر کس که میخواست، آنان را تحت فرمان خود در آورد با تمام نیرو مبارزه میکرد. تنها آنان را دو چیز محدود میساخت:
1- قید و بندهای کیش بتپرستی، مراسم و شعائر آن.
2- سنتها، آداب و رسوم قبیلگی و ظایف آنان نسبت به قبیله.
افراد یک قبیله خود را از یک خون دانسته، به شدت بدان تعصب میورزیدند؛ اهانت به هر یک از افراد قبیله مایه لکهدار شدن شرافتشان به شمار آمده از اینرو در رفع این اهانت با تمام نیرو میکوشیدند.انها مطیع بیچون و چرای رئیس قبیله بوده و برای حفظ قبیله شان ، از جان مایه میگذاشت.
بیتردید جنگهای جاهلی به عنوان نمودی کامل از اوضاع و شرایط موجود طبیعی و فرهنگی و اجتماعی شبه جزیره عربستان مشخصه اصلی زندگی اعراب جاهلی را تشکیل میداد و آن میل و استعداد شدیدش به قتال است این علاقه مرضی شایع بین آنها به شمار میآمد، حتی قبایل مسیحی شبه جزیره نیز از این امر مستثنی نبودند.( فیلیپ حتی،تاریخ العرب،ص131،چاپ پنجم1974) تا آنجا که کشتار را میتوان یکی از سنتهایشان برشمرد. آنان پیوسته میکشتند و کشته میشدند و از خون ریختن و خونخواهی نمیآسودند.
بیشتر درگیریهایشان، ادامۀ نزاع دو فرد از دو قبیله بود بر سر یک توهین یا قتل یا چراگاه. در این زمان عشیرۀ دو طرف شمشیر میکشیدند و عشایر دیگر قبیلهها نیز از ایشان پیروی کرده، برای خونخواهی همپشت میشدند و کشتار فراوان بینشان رخ میداد. این پدر کشتگیها به ارث میرسید و نسلهای بعدی دو طرف نیز همچنان در ستیز بودند تا اینکه با دخالت طرف سومی اشتی کنند و خونبها و غرامت پرداخت شود ولی راضی به این کار نمیشدند؛ مگر وخامت امر به نهایت میرسید و طرفین نزدیک به نابودی میرسیدند. تا قتل و صورت نمی گرفت،، پذیرفتن آشتی بر ایشان ننگ بود. عجیبتر آنکه اگر مردان هم قصد مصالحه کرده، به پرداخت خونبها تن در میدادند، زنان مصیبت دیده، چنان مرثیههای سوزناکی در رثای در گذشته، سر میدادند که به شدت افکار عمومی قبیله را جریحهدار کرده، به جنگ و خونریزی تهییج و تحریض میکردند.
دین در حجاز
اکثر عرب در جاهلیت چندگانهپرست بودند و به نیروهاى الهیّه بسیارى باور داشتهاند که در مظاهر طبیعت جلوهگر مىشوند و به نیروهاى پنهان بسیارى عقیدهمند بودند که در بعضى از جانوران و گیاهان و حتى جمادات جلوهگر مىشدند. آنها بتها و مظاهر بسیارى را مىپرستیدند و آنها را رمزى براى آن الههها مىدانستند و از جمله ستارگان و سیارهها را مىپرستیدند.
قبیله «بنى ملیح» جنپرست بودند و قبیله «حمیر» آفتاب، «کنانه» ماه، «تمیم» دبران، «لخم» مشترى، «طى» سهیل، «قیس» شعرى و «اسد» عطارد را مىپرستیدند.
اما طبقه منحط که اکثریّت سکنه عربستان را تشکیل مىداد؛ علاوه بر بتهاى قبیلهاى و خانگى، به تعداد روزهاى سال 360 بت مىپرستیدند و حوادث هر روز رابه یکى از آنها وابسته مىدانستند.
موقعیت اجتماعى زن نزد اعراب
زن در نزد اعراب، مانند کالایى خریدوفروش مىشد و از هر گونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى حقّ ارث، محروم بود. روشنفکران عرب، زن را در شمار حیوانات قرار دادهاند؛ از همینرو آنان را جزء لوازم و اثاث زندگى مىشمردند. نظام ازدواج زنان بسیار اسف بار بود که در جهان نظیرى نداشت؛ مثلا براى همسر، حدّ معینى قایل نبودند و براى خالى کردن شانه از زیر بار مهریه، زنان را اذیت مىکردند و چنان که زنى بر خلاف عفت رفتارى مىکرد، مهر او به کلى از بین مىرفت.
گاهى از همین قانون سوء استفاده کرده، زنان خود را متهم مىساختند تا بتوانند از دادن مهر امتناع ورزند. گرفتن همسران پدر، در صورت طلاق یا مرگ پدر، براى اولاد اشکال نداشت. هنگامى که از شوهر خود طلاق مىگرفتند، حق ازدواج منوط به اذن شوهر اول بود و اذن شوهر نخستین هم غالبا با دریافت مهر انجام مىگرفت.وارثها، زن را نیز مانند اثاث خانه تملک کرده و با افکندن روسرى به سر زن، مالکیت خود را اعلام مىکردند.
از بیم قحطى و احیانا از ترس آلودگى، دختران خود را روز اول تولد، سر مىبریدند و یا از بالاى کوه بلند به دره عمیقى پرتاب مىکردند و گاهى در میان آب غرق مىکردند. قران در این زمینه می فرماید:
«هنگامى که خبر تولّد دختر به یکى از آنها داده مىشد؛ رنگ وى سیاه مىشد و در ظاهر، خشم خود را فرو مىبرد و بر اثر این خبر بد، از قوم خود متوارى مىگردید و نمىدانست آیا مولود مزبور را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهان سازد؟ راستى چه حکم و قضاوت زشتى دارند!».
نتیجه گیری
جهان در انتظار بعثت
جهان شاهد پیامبران بسیاری بود و هریک پیام خود را به مردم جهان ابلاغ کرده اما فاصله ای حدود 600سال از ظهور مسیحیت تا اسلام ، باعث شد در مقابل ، شیطان طی این مدت ذهن و قلب مردم را مسخر خود کرده و با فتنه گری ، نورفطرت الهی را در مردم کم رنگ ساخته بودند . در مشرق دور ، الهه ها حاکم بودند ، الهه های انسانی و حیوانی . در میانه ، خسروان خویش را دارای فر ایزدی دانسته و پابه پای موبدان بر مردم ستم روا می داشتند .در مغرب ، صاحبان کنیسه و کلیسا مردم را از تعقل محروم ساخته و ایمانی موهوم را به جامعه تزریق می کردند ...
مردمان حجاز نیز که مجموعه ای از فسادهای اخلاقی دامنگیرشان شده بود و جلوه ی هر کمالی رادر میان آنها از بین برده بود ، سرزمینی که از بیابان هایش فریاداشباح دخترانی به گوش می رسید که زنده به گور می شدند فساد موج می زد ، خرافه دامنگیر بود ، اندیشه معنایی نداشت و خدا تجسم یافته و سنگ ها خدایی می کردند . اگرچه اندکی شعر ، طبع ها را می نواخت اما شعوری در طبع ها مشاهده نمی شد . آنچه جاری می شد ، الهامات آهنگین شیاطین بودند که شاعران را به سرایش هجویه و خمریه و ارزش های پست تشویق می کردند .
ادیانی نیز مانند مسیحیت و زرتشت به خاطر انحرافاتی که در انها بوجود آمد خودنیزدر این گونه مشکلات سهیم بودند.ونمی توان آنها را دین رهایی بخش خواند.موبدان زرتشتی به خاطر تجمل گرایی وظلم به مردم ایران باعث شدند مردم آیین زرتشت را دیگر قبول نکنند وکم کم از آیین زرتشت زده شده وبه ادیان دیگر روی آورند(ازجمله دین مسیحیت).همه در پی راه نجانی بودند وآن راه بایستی کامل باشد تا بتواند مردم رااز هر لحاظ اغنا کند.
به طور کلی میتوان مشکلات این دوران را درجوامع مختلف به سه دسته تقسیم کرد:
1- بی عدالتی در این مناطق بسیار موج می زد .وجود طبقات مختلف اجتماعی در این جوامع که تمام امتیازات مخصوص طبقه بالای جامعه بودوطبقات پایین از حداقل امکانات نیز برخوردار نبودند. زن دراین جوامع از وضع بسیار اسف باری برخوردار بود به طوری که بیشتر اوقات مقام زن از حیوان نیز پایین تر بود.در کل با زن مانند یک کالا برخورد می کردند.
2-در بین مردم جوامع وحدت دینی وجود نداشتند هرکس به سلیقه خود یا بر اساس طبقه یاگروه یاقبیله ای که در آن زندگی می کرد خدای جداگانه داشت(در حجاز)یا اینکه محل عبادت انها نیز بر اساس طبقه خاص خود متفاوت بود(در ایران).اگر عقیده دینی گروهی از مردم جامعه با حکومت متفاوت بود مورد ظلم وآزار واذیت قرار می گرفتند.(در روم)
3-نا امنی وبروز جنگ های متعدد در این جوامع مانند جنگ های ایران و روم که چندین سال طول کشید ،وجنگ های طولانی مدت بین اعراب شبه جزیره، که اگر به بررسی علل این جنگ ها بپردازیم، می فهمیم که علل وقوع انها چیزی جز دنیا گرایی حکومت ها وعصبیت قبیله ای نبوده است.ولی در این میان جان هزاران هزار انسان به خطرمی افتاد وچقدر از مردم آواره شدند.چقدراز منابع خدادادی از بین رفت.
اینجاست که مىتوانیم دورنماى تاریک و پرهرجومرج جهان در آستانه طلوع اسلام را ببینیم ونیاز جامعه بشری آن زمان را به یک منجی، بیش از پیش احساس کنیم. منجی که ارمغان عدالت ،وحدت کلمه،اهنگ صلح وصفاراهمراه داشته باشد.تا بتواند جامعه بهم ریخته آن زمان را سر سامان دهد . جهان مرده ، تشنه ی نفس مسیحایی پیامبری بود که تصدیق کننده ی پیامبران پیشین بوده و مقصدش احیای سنت های الهی و بیدارنمودن فطرت های خفته ی مردمان بود. او کسی نبود جز حضرت محمد (صلوات الله علیه)با معجزه ای به نام قران که کلام الله بود ودینی که با آن توانست قلوب مردم را تسخیر کند.دینی که کامل بودوبه همه جوانب زندگی بشر توجه داشت .مختص گروه وجامعه خاصی نبود و جهان شمول بود. با این خصوصیات بود که در آن بیداد زمانه به فریاد بشریت رسید ومردم با روی باز به استقبال فرامین اسلام رفتند . دین اسلام مردم را به وحدت کلمه یعنی پرستش حق راهنمایی کرد واز آن سرگردانی در عبادت نجات بخشید.اسلام کار نداشت از چه قوم ونژادی هستی زن یامرد هستی همه یکسان بودند.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!
این سخن به روشنی تنها عامل ارزشمندی در پیشگاه خداوند را ارزش های ادیان اخلاقی و معنوی می شمرد و نقش هر عامل دیگری را نفی می کند و به عبارت دیگر عواملی همچون نژاد ، رنگ، زبان ، ملیت و قومیت، ثروت، قدرت و نیز جنسیت یعنی زنانگی و مردانگی نقشی در جایگاه ارزشی فرد در دستگاه الهی ندارد .دینی با چنین شرایط مطمئنا مطلوب افرادی بود که ازشرایط جامعه خود به تنگ امده بودندوبه دنبال رهایی از یوغ ستمگران وشیاطین ورسیدن به فطرت الهی خود بودند.
به امید ظهور منجی اخر الزمان مهدی (عج)صاحب زمان که اوضاع بی سر وسامان مارا سر سامان بدهد.آمین
عاااااالی